جدول جو
جدول جو

معنی زنگ زدن - جستجوی لغت در جدول جو

زنگ زدن
(چَ کَ / کِ دَ)
زنگار گرفتن فلز و آیینه و جز آنها. اکسیده شدن. (فرهنگ فارسی معین). فراهم آمدن چرک و زنگ و زنگار در فلزات و جز آن. (ناظم الاطباء). زنگ برآوردن آهن و مانند آن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تشکیل یافتن قشری موسوم به زنگ بر سطح فلزات مخصوصاً آهن به سبب تأثیر هوای جو. زنگ زدن اساساً یک عمل اکسیداسیون است که در آن فلز با اکسیژن هوا ترکیب میشود. برای اینکه زنگ زدن معتنابه باشد وجود رطوبت ضروری است و ظاهراً وجود گاز کربنیک نیز اهمیت دارد. وقتی که آهن در مجاورت هوای مرطوب قرار گیرد ماده ای به رنگ خرمایی مایل به قرمز به سرعت بر سطح آن تشکیل می گردد. این طبقه رفته رفته می ریزد و عمل در سطح جدید تجدید میشود. برای حفاظت فلز در مقابل زنگ زدن بعضی رنگها یا روغن بکار میرود و نیز میتوان سطح فلز را با پوشش محافظی از فلزی که در مقابل زنگ زدن مقاومت دارد پوشانید. (از دایره المعارف فارسی) :
تیغ مردانگیت زنگ نزد
گل آزادگیت خار نداشت.
مسعودسعد.
، نواختن زنگ. به صدا درآوردن زنگ. (فرهنگ فارسی معین). آواز برآوردن از جرس ودرای. (ناظم الاطباء). به آواز آوردن زنگ و درای و زنگله. زنگ را به آواز داشتن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، کف زدن و دستک زدن در تحسین. (ناظم الاطباء) ، به آفت زنگ مبتلا شدن کشت. زنگ پیدا کردن غلات به علت دوام باران و ابر. مبتلا به زنگ شدن حاصل از گندم و جو و مانند آن. (یادداشت بخطمرحوم دهخدا). رجوع به زنگ شود
لغت نامه دهخدا
زنگ زدن
((زَ. زَ دَ))
زنگار گرفتن فلز و آیینه و مانند آن
تصویری از زنگ زدن
تصویر زنگ زدن
فرهنگ فارسی معین
زنگ زدن
يتّصل
تصویری از زنگ زدن
تصویر زنگ زدن
دیکشنری فارسی به عربی
زنگ زدن
Chime, Ring, Rust
تصویری از زنگ زدن
تصویر زنگ زدن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
زنگ زدن
carillonner, sonner, rouiller
تصویری از زنگ زدن
تصویر زنگ زدن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
زنگ زدن
repicar, sonar, oxidarse
تصویری از زنگ زدن
تصویر زنگ زدن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
زنگ زدن
звонить , ржаветь
تصویری از زنگ زدن
تصویر زنگ زدن
دیکشنری فارسی به روسی
زنگ زدن
läuten, klingeln, rosten
تصویری از زنگ زدن
تصویر زنگ زدن
دیکشنری فارسی به آلمانی
زنگ زدن
дзвонити , іржавіти
تصویری از زنگ زدن
تصویر زنگ زدن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
زنگ زدن
dzwonić, rdzewieć
تصویری از زنگ زدن
تصویر زنگ زدن
دیکشنری فارسی به لهستانی
زنگ زدن
鸣响 , 响铃 , 生锈
تصویری از زنگ زدن
تصویر زنگ زدن
دیکشنری فارسی به چینی
زنگ زدن
repicar, tocar, enferrujar
تصویری از زنگ زدن
تصویر زنگ زدن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
زنگ زدن
suonare le campane, suonare, arrugginirsi
تصویری از زنگ زدن
تصویر زنگ زدن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
زنگ زدن
鳴る , 錆びる
تصویری از زنگ زدن
تصویر زنگ زدن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
زنگ زدن
종을 울리다 , 울리다 , 녹슬다
تصویری از زنگ زدن
تصویر زنگ زدن
دیکشنری فارسی به کره ای
زنگ زدن
luiden, bellen, roesten
تصویری از زنگ زدن
تصویر زنگ زدن
دیکشنری فارسی به هلندی
زنگ زدن
घण्टी बजाना , बजना , जंग लगना
تصویری از زنگ زدن
تصویر زنگ زدن
دیکشنری فارسی به هندی
زنگ زدن
membunyikan lonceng, berbunyi, berkarat
تصویری از زنگ زدن
تصویر زنگ زدن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
زنگ زدن
ঘণ্টা বাজানো , বেজে ওঠা , জং ধরা
تصویری از زنگ زدن
تصویر زنگ زدن
دیکشنری فارسی به بنگالی
زنگ زدن
گھنٹی بجانا , بجنا , زنگ لگنا
تصویری از زنگ زدن
تصویر زنگ زدن
دیکشنری فارسی به اردو
زنگ زدن
สั่นระฆัง , ดัง , สนิมขึ้น
تصویری از زنگ زدن
تصویر زنگ زدن
دیکشنری فارسی به تایلندی
زنگ زدن
kengele, kuita, kutuama
تصویری از زنگ زدن
تصویر زنگ زدن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
زنگ زدن
להצלצל , לצלצל , להחליד
تصویری از زنگ زدن
تصویر زنگ زدن
دیکشنری فارسی به عبری
زنگ زدن
çalmak, paslanmak
تصویری از زنگ زدن
تصویر زنگ زدن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چنگ زدن
تصویر چنگ زدن
نواختن چنگ
به چیزی چنگ انداختن، دست انداختن به چیزی
کنایه از متوسل شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنخ زدن
تصویر زنخ زدن
کنایه از سخن بیهوده گفتن، بیهوده حرف زدن، چانه زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ونگ زدن
تصویر ونگ زدن
بانگ زدن آواز دادن: (توی همین خانه کاری بسرت بیاورم که مثل مرغ کرکر تا عمر داری ونگ بزنی و بگویی بد بد است)، داد و فریاد کردن (کودک مخصوصا)، گریستن توام با داد و فریاد (بر اثر ضعف مرض تقاضای چیزی)، یواشکی چیزی را بکسی گفتن، با صدای آهسته و احیانا تو دماغی حرف زدن: (دیشب توی خیابان زن خوشگلی از جلو ما رد شد رفیقمان درگوشش ونگی زد زنکه هم قایم زد توی گوشش)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چنگ زدن
تصویر چنگ زدن
دست بردن بچیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنخ زدن
تصویر زنخ زدن
افسانه سرایی کردن، سخن بیهوده گفتن، لاف زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنگ زده
تصویر زنگ زده
زنگار گرفته اکسیده با اکسیژن ترکیب شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنگ زدن
تصویر رنگ زدن
مالیدن رنگ برروی چیزی (در دیوار و غیره) رنگ کردن ملون ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ونگ زدن
تصویر ونگ زدن
((~. زَ دَ))
بانگ زدن، آواز دادن، داد و فریاد کردن (کودک مخصوصاً)، گریستن توأم با داد و فریاد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنخ زدن
تصویر زنخ زدن
((~. زَ دَ))
سخن بیهوده گفتن، چانه زدن، سرزنش کردن، طعنه زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چنگ زدن
تصویر چنگ زدن
Clutch
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زنگ زده
تصویر زنگ زده
Rusted, Rusty, Tarnished
دیکشنری فارسی به انگلیسی